آنچه مىخوانید، مطالبى است که به اهداف تربیتى داستان الیصابات در قرآن کریم، به عنوان یکى از اسوههاى خاشعات پرداخته است تا هر کس از آن درس زندگى و جاودانگى آموخته، آن را سرلوحه کار خویش قرار دهد.
زنان شایسته و نمونه، اوصاف زنان شایسته، شناسایى زنان ناشایست، پیشگامى در کارهاى خیر و نیک، خداوند را با بیم و امید خواندن و... از موضوعات این نوشتار است که به کلام نورانى وحى مزیّن مىگردد.
الیصابات، زنان شایسته، خیر و نیکى در قرآن، خوف و رجاء، خضوع و خشوع.
روزگارانى، غم و اندوه جانکاه بر بیت شریف زکریّا سایه انداخته بود و الیصابات حول شمع نبوّت پروانهوار طواف مىکرد و در جستجوى گمشده خویش، ملتمسانه پاى مىفشرد.
شعاع معرفت و معنویت حضرت مریم(س) چنان تأثیر ژرفى بر زکریّاى نبى گذاشت که او بىمحابا شیفته کرامات و کمالات روحانى او گردید.1
آن دو بزرگ (حضرت زکریّا و همسرش) در نهایت فروتنى و خشوع به امید اقتدا کرده و از خالق کائنات میوه فرزند بر شاخسار فرتوت وجودشان را طلب مىنمودند.
دعاى خالصانه آنان به ثمر نشست و امید تنها فصل بىخزان زکریّا تلألوئى شگرف یافت و بار دیگر غنچه خوشبویى در بوستان عطرآگین نبوّت خندید، و چهچهه بلبلان امید و رجاء، در گنبد دوار طنینانداز شد.2
یحیاى پیامبر3 از دامن الیصابات مطهر پا به عرصه حیات نهاد. او زنى است که همدوش با پیامبر خدا حضرت زکریّا، لحظهاى از الطاف و عنایات کریمانه حضرت حق تغافل نورزید، و زندگى پر افتخار و سراسر با سعادت آن بانو، گویاى این حقیقت است؛ دلى که با توکّل به خداوند و نور ایمان روشن شد، هرگز مردگى را نشاید.
به راستى صفاى درون عارفان چه مىپروراند که در این بحر بىساحل، سوز کلام مولانا جلالالدین مولوى در غزلیات عارفانه او بیانگر چالاکى و جامهچاکى آن است:
دلا گر طالب یارى برآ از خویش و بیگانه ***وفاى جسم و جان باشد وراى شمع و پروانه
بکلى روى با حق کن، حدیث عشق مطلق کن ***پى عقل مطوق کن، چو ما شوم است و پروانه
بقا خواهى فنایى شو، ز خود بگذر خدایى شو ***غلام بىنوایى شو در این دریا چو دردانه
چو توحید است یکتایى در این عالم چه مىپایى ***اگر هممذهب مایى در آ در کنج میخانه
سورهى انبیاء آیه 90:
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَ اَصْلَحْنَا لَهُ زَوجَهُ إنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِى الْخَیْراتِ وَ یَدْعْونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کَانُوا لَنا خَاشِعینَ؛
«پس دعایش را اجابت کردیم و یحیى را به او بخشیدیم و همسرش را براى او شایسته گردانیدیم. آنان در کارهاى خیر و نیک پیشقدم بودند و ما را با بیم و امید مىخواندند. ایشان در قبال ما فروتن و خاشع بودند».
از آیه شریفه فوق نکات تربیتى و اخلاقى ذیل مترتب است:
1. استجابت دعا و نعمت فرزند؛
2. همسر شایسته و نمونه؛
3. پیشگامى در کارهاى خیر و نیکى؛
4. خداوند را با خوف (بیم) و رجاء (امید) خواندن؛
5. در برابر پروردگار خاضع (فروتن) و خاشع بودن.
1ـ1. دربارهى استجابت دعا و نعمت فرزند صالح به مقالهى "اهداف تربیتى داستان حضرت مریم(ع)" مراجعه شود.
الیصابات همسر حضرت زکریّا، مادر یحیاى نبى و خاله مریم(س) معنوى بود. او از سجایاى اخلاقى و عرفانى حضرت مریم(س) بهعنوان الگوى رفتارى خویش تأثیر ژرفى پذیرفت.
الیصابات از جمله زنانى است که مورد تعریف و تکریم ایزد منان قرار گرفت تا جایى که خداوند او را همسرى شایسته براى زکریّا معرفى کرد. (وَاَصْلَحْنَا لَهُ زَوجَهُ). بنابراین همسر شایسته باید همانند الیصابات، افعال و اعمال شایسته و بایسته از خویش بروز دهد.
منطق وحى ملاک و معیار تساوى نشان مىدهد، نه تبعیض و جدایى؛ بلکه پرهیزگارى و تقواپیشگى مؤثرترین شیوهى شایستگى است.
در فرهنگ وحى مىخوانیم:
اِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَاُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبَاً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقَاکُمْ4؛
ما شما را چه مرد و چه زن شعبه شعبه و قبیله قبیله قرار دادیم تا مورد شناسایى قرار گیرد. در حقیقت گرامىترین شما در پیشگاه خداوند با تقواترین شماست.
یکى از صفات بارز و ممتاز زنان، صالحه بودن آنهاست؛ یعنى زنى که آلودگى و خباثت درون خویش را بزداید، شایستگى و قدرت روحى مضاعفى کسب مىنماید، و به عنوان الگو و نمونه معرفى مىگردد. یکى از مصادیق آن الیصابات است. و قرآن کریم در وصف زنان صالحه تصریح مىفرماید:
....فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ5؛
«پس زنان صالحه، کسانى هستند که با کمال تواضع و خضوع، همواره مطیع و در غیاب همسر نیز حافظ اسرار و شئون خانواده هستند، حافظ آنچه خداى متعال نیز به حفظ آن فرمان داده است.»
آیهى شریفه بیانگر آن است که یکى از معیارهاى اخلاقى و شرعى زنان نمونه، اطاعات از شوهرانشان است؛ چه در حضور آنان چه در غیابشان.
بدیهى است مردان هم موظفند در قبال اینگونه زنان، نهایت قدرشناسى را بهعمل آورند. همسر زکریا بدان خاطر به پاکى و پارسایى شهره گشت که در نهان و عیان، الگوى قانتات و حافظات بود.
همانگونه که شریعت به مردان سفارش و دستور پاکى دیده و دل را گوشزد مىکند، به زنان نیز طهارت چشم و دل را تأکید مىفرماید:
قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَایُبْدِینَ زیِنَتَهُنَّ...6؛ «به زنان مؤمن بگو دیدگان خود را بپوشند [= از آنچه جایز نیست، چشم بپوشند] و دامن خود را پاک نگاه دارند و زینتهاى خویش را به دیگران نشان ندهد...»
امراض نفسانى درون با نگاه بوالهوسانهى برون، فربه مىگردد، و در روایات از دیدهى ناپاک به تیر زهرآگین ابلیس تعبیر مىشود که باید آن را با پادزهر ایمان و اخلاص شستشو داد.
شکوائیه از دیده و دل همواره منش عارفان و سالکان طریق الى اللّه است.
زدست دیده و دل هر دو فریاد ***که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجرى نیشش ز پولاد ***زنم بر دیده تا دل گردد آزاد7
من هر چه دیدهام زدل و دیده دیدهام ***گاهى ز دل بُوَد گله گاهى ز دیدهام
من هر چه دیدهام ز دل و دیده تاکنون ***از دل ندیدهام همه از دیده دیدهام8
بنابراین محصول طهارت چشم و دل زکریّا و الیصابات یحیاى نبى بود.
خداوند در معرّفى صفات زنان برتر مىفرماید:
.... مُسْلِمَاتٍ، مُؤْمِنَاتٍ، قَانتَاتٍ، تَائِبَاتٍ، عَابِدَاتٍ، سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَاَبْکَاراً9؛
«زنانى که در مقابل حق تسلیم گشتهاند، ایمان قلبى و عملى دارند؛ از سر خضوع و تواضع مطیعند؛ همواره از زشتىها متنفّر بوده، توبه مىکنند؛ در پیشگاه خداى سبحان به پرستش مىپردازند، و براى اجراى اوامر الهى روزه مىگیرند؛ چه بیوه باشند چه باکره؛ اینان شایستهترین زنانند».
الیصابات تمام مصادیق یک زن شایسته را در عمل دارا بود.
و به قول شاعر پارسىگوى ایران زمین، پروین اعتصامى، زن فرشتهى انس و شفقت است؛ زیرا:
در آن سراى که زن نیست اُنس و شفقت نیست ***در آن وجود که دل مُرد، مرده است روان
به هیچ مبحث و دیباچهاى قضا ننوشت ***براى مرد کمال و براى زن نقصان
زن از نخست بود رکن خانه هستى ***که ساخت خانه بىپاى و بست و بىبنیان؟
زن ار به راه متاعب نمىگداخت چو شمع ***نمىشناخت کس این راه تیره را پایان
فرشته بود زن آن ساعتى که چهره نمود ***فرشته بین که بر او طعنه مىزند شیطان
اگر فلاطن و سقراط بودهاند بزرگ ***بزرگ بود، پرستار خردى ایشان
به گاهواره مادر به کودکى بس خفت ***سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان
چه پهلوان و چه سالک چه زاهد و چه فقیه ***شدند یکسره شاگرد این دبیرستان
وظیفه زن و مرد اى حکیم دانى چیست ***یکى است کشتى و آن دیگرى است کشتیبان
چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم ***دگر چه باک ز امواج و ورطه و طوفان
به روز حادثه اندریم حوادث دهر ***امید سعى و عملهاست هم ازین و هم از آن
همیشه دختر امروز مادر فرداست ***ز مادر است میسّر بزرگى پسران
چه زن چه مرد کسى شد بزرگ و کامروا ***که داشت میوهاى از باغ علم در دامان
زنى که گوهر تعلیم و تربیت نخرید ***فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان
براى گردن و دست زنِ نکو، پروین ***سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان10
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذین کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللّه شَیْئاً و قِیل ادخُلاَ النّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ11؛
«خدا براى کسانى که کافر هستند، زن نوح و زن لوط را مثل زده است که آنان همسران دو نفر از بندگان صالح ما بودند، به آنان خیانت کردند و آن دو بنده صالح ذرهاى در مقابل امر خدا براى آن دو فائدهاى نداشت و به این دو زن گفته شد که: با سایر جهنمیان و کفار، داخل آتش خشم خدا شوید.»
نتایجى که از آیه شریفه بهدست مىآید، نمایانگر اعمال خلاف اخلاق آنان است که به عنوان رذایل اخلاقى بدین قرار مىباشد:
یک. جاسوسى براى دشمن جهت مقابله با اوامر خداوند و رسالت پیامبران.
دو. عدم رعایت عفت و خیانت به همسرانشان.
سه. هواى نفس خویش را خداى خود قرار داده و براى مبارزه با ارزشهاى راستین همرنگ جماعت گشتند.
چهار. در جوار انبیاء شقاوتمندى را بر سعادتمندى ترجیح دادند.
پنج. دارا نبودن ایمان و عمل صالح.
هر زنى که این صفات مذموم و ناپسند را دارا باشد، ناشایست است؛ اگر چه ظاهرى نیکو و پسندیده داشته باشد.
هنگامى که «خیر» به عنوان «صفت افعال اختیارى» مورد استفاده قرار گیرد، داراى ارزش اخلاقى است.
فَاِن تَنَازَعْتُمْ فِى شَىءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللّه وَالرَّسُول ان کُنْتُم تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَأویلاً.12
«اگر دربارهى چیزى با یکدیگر نزاع کرده، آن را به خدا و رسول، ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز واپسین دارید، که این کار بهتر و نیکفرجامتر است.»
«خیر در این آیه صفت یک کار اختیارى است (ارجاع نزاع به خدا و رسول) و مفهوم ارزشى و اخلاقى دارد. ضابطه کلى این است که هرگاه واژه «خیر» صفت فعل اختیارى انسان باشد، داراى مفهوم اخلاقى خواهد بود.
اکنون سؤال این است که «خیر» به کدامیک از افعال اختیارى ما و بر اساس چه معیارى اطلاق مىشود، در پاسخ مىگوییم: کارى که در تحقق کمال براى انسان، نقش مثبت داشته باشد، یعنى کارى که انسان سعى مىکند با انجام آن به مطلوب و هدف نهایى خود برسد.
چنین کارى به خاطر این تأثیرش در پرتو آن مطلوب ذاتى و هدف نهایى «خیر» خواهد بود. یعنى، چون سبب و واسطه وصول به هدف نهایى و خیر ذاتى است، طبعاً خیر بودن آن سببى و معالواسطه و به اصطلاح مطلوب بالغیر است و معناى «ارزش اخلاقى» از آن انتزاع مىشود.»13
مفهوم «برّ» از مفاهیم مخصوص افعال اختیارى است و در غیر آن بهکار نمىرود و در تعبیرات قرآنى عامترین مفاهیم در زمینه افعال اخلاقى مفهوم «بر» است که در سوره بقره در چند مورد بهکار رفته. نظیر آنجا که مىفرماید:
لَیْسَ الْبِرَّ اَن تُولُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرق وَالْمَغْرِبِ وَلَکَنَّ الْبِرَّ مَن اَمَنَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الْآخِرِ14؛ «نیکى آن نیست که صورتهایتان را به سوى مشرق یا مغرب گردانید، [اهل] نیکى آن کسى است که به خدا و روز جزا ایمان آورده است».
و از آنجا که مىفرماید:
وَ لَیْسَ الْبرُّ بِاَن تَاتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أتُوا الْبُیُوتَ مِن اَبْوَابِها.15
«نیکى آن نیست که به خانهها از پشت آن درآیید؛ بلکه نیک آن است که پرهیزگارى کند و به خانهها از درهاى آن وارد شود.»
«بِرّ» فقط در افعال اختیارى و اخلاقى و به معناى کار نیک، مورد استفاده قرار مىگیرد؛ ولى با مفهوم نیک- که هم صفتِ کار اختیارى قرار مىگیرد و هم صفتِ اشیاء و اشخاص- متفاوت است.
هیچگاه به یک شخص یا شىء خارجى صفت «برّ» اطلاق نمىشود؛ در این گونه موارد معمولاً، از کلمات «خوب» و «خیر» و «نیک» استفاده مىشود.
بنابراین، «برّ» مخصوص «افعال نیک» است، نه مطلق امور نیک.16
آنچه از مفاهیم آیات برمىآید این است که فاعل مختار، باید هر چه را موافق شرع است اختیار نماید، نه مخالف آن را.
و آنجا که مىفرماید: «هنگام مشاجره و نزاع آن را به خدا و رسول ارجاع دهید... بر خانهها از درهاى آن وارد شوید و... مبین دورى جستن از اعمال ناخشنود و ناپسند است.
الیصابات به همراه همسر خویش، پاداش انجام افعال خیر و نیک خود را از خالق هستى طلب مىکردند نه مخلوق. به همین خاطر هر امر خیرى را براى کسب پاداش دنیوى و اخروى به خداوند ارجاع مىدادند.
بنابراین پیشگامى در امور خیر و نیک، باید از وظایف اجتنابناپذیر صالحان و صالحات باشد. هر چه کارهاى خیر و نیک در اجتماع گسترش یابد، عنایات و کرامات حضرت بارىتعالى بر بندگان خویش حتمى است؛ چه مادّى باشد چه معنوى.
پس آنچه از کرامت خداوند نصیب الیصابات گردید، به خاطر پیشقدمى او در انجام افعال خیر و نیک بود، که در این افعال خلوص نیت بارزترین و ممتازترین مولّفهى خدامحورى و خودباورى است که در پیشکسوتان و پیشقراولان معرفت و معنویت به عنوان الگوى رفتارى و تربیتى جلوهگر است.
خداوند قادر، در سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت نقش دارد.
خوف و رجاء دو واژهاى است که به آینده انسان مربوط است:
«خوف» ترس از ترک نعمتهاى دنیوى و محرومیت از نعمات اخروى است.
در رجاء، خداوند قادر است به ما نعمتهاى بىشمارى در دنیا و آخرت اعطاء فرماید که نه به عدد درآید نه به شمارش.
حضرت زکریّا و همسر او الیصابات با اینکه خداوند حکیم را با معرفت قلبى ادراک کرده بودند و هیچ تردیدى در عنایات و افاضات خداوند روا نمىداشتند، لیک اقتدار خالق رشحه بر اندام آنان مىانداخت تا ملتمسانه و مخلصانه و با بیم و امید به آینده خویش نظر افکنند و تسلیم اوامر او گردند.
انسانهاى فهیم و هوشمند هیچ وقت از نقش تربیتى خوف در زندگى خویش غافل نیستند.
الف) آیات کریمه ذیل به سعادت جاودانگى کسانى تأکید دارد که به مقام والا و ارجمندِ "خوف و خشیت" دست یافتهاند:
....لِمَن خَشِىَ رَبَّهُ17؛
«(آنان) از پروردگارشان (بیم و) خشیت داشتهاند».
....وَ لَمْ یَخْشَ اِلاَّ اللّهَ18؛
«و جز خدا از کسى نترسیدهاند.»
....وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَالْحِسَابِ19؛
«و از پروردگارشان درخشیتند و از بدى حساب مىهراسند».
اِنَّ الَّذیِنَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌٍ وَاَجْرٌ کَبِیرٌ20؛ «کسانىکه در پنهان، خشیت از پروردگارشان دارند، براى آنها است بخشش و پاداش بزرگ».
وَ اَمَّا مَن خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ....21؛
«و امّا آنکس که از مقام پروردگارش ترسید».
ب) دسته دیگر از آیات الهى هستند که در آن خشیت شرط پذیرش "دعوت انبیاء" و "هدایت الهى" معرفى شده است.22
ج) برخى آیات قرآن کریم "خوف و خشیت" را عامل انجام و شتاب در کار خیر معرّفى کردهاند.23
د) گروه دیگرى از آیات دلالت دارند بر آنکه جز از خدا از چیز یا کس دیگرى نباید ترسید.24
ر) بعضى از آیات کریمه به خشیت به عنوان شرط عبرتآموزى از حوادث تأکید مىکنند.25
بنابراین آیات الهى که واژه «خوف» در آنها با تعابیر و معانى مختلف استعمال گردیده تا انسانها متحول و متنبه گردند، زیاد و متنوعند26. 27
4ـ2. نقش تربیتى رجاء در قرآن کریم
در قرآن کریم در مواردى «رجاء» به خدا نسبت داده شده و در برخى موارد به رحمت خدا و همچنین به روز قیامت.
الف) در دو آیه ذیل رجاء به خدا نسبت داده شده است:
.... لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللّهَ....28 و «لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللّهَ وَالْیَوْمَ الْاَخِرَ وَ مَن یَتَوَلَّ...»29
در آیه نخست پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله بهعنوان اسوه و مقتدا معرّفى شده و در آیه دوم حضرت ابراهیم علیهالسلام و پیروان او.
ب) دستهاى از آیات در قرآن کریم، امید به لقاء پروردگار را در انسان زنده مىکنند:
فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ....30؛
«پس آن کس که امید به لقاء پروردگارش دارد».
مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَاللّه....31؛
«آنکس که امید به لقاءاللّه دارد».
ج) دسته دیگر از آیات از کسانىکه امید به لقاى پروردگار ندارند، به بدى یاد مىکند. آنان در حقیقت کسانىاند که غفلت ورزیده و از خداوند و آیات و نشانههاى او شناخت و معرفت کافى ندارند.32
د) در مواردى هم متعلق «رجاء» رحمت پروردگار است.33
ر) در بعضى آیات متعلق «رجاء» جهان آخرت است.34
در روایتى از مؤسس مکتب شیعه حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت شده است:
کَانَ اَبِى علیهالسلام یَقُولُ: اِنَّهُ لَیْسَ مِن عَبْدٍ مؤْمِن اِلاَّ[و] فِى قَلْبِهِ نورَان: نُورُ خیفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ، لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِد عَلَى هَذَا وَلَو وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِد عَلَى هَذَا.35
«پدرم که بر او درود باد مىگفت: هیچ بنده مؤمنى نیست جز آنکه در دل او دو نور وجود دارد: یکى نور خوف و هراس و آن دیگر رجاء و امید که هرگاه این را وزن کنند بر آن دیگرى نچربد و هرگاه آن دیگرى را وزن کنند، بر این نچربد.»
بنابراین "نقش تربیتى خوف و رجاء" بدین قرار است: سعادت و جاودانگى پذیرش دعوت انبیاء و هدایت الهى، شتاب در کارهاى خیر و نیک، جز خدا از کسى نترسیدن و عبرتآموزى از حوادث.
رجاء نسبت به خداوند، امید به لقاى پروردگار، امید به رحمت واسعه الهى و امید به فیروزى و سعادتمندى در جهان آخرت، اهم مسائلى است که کمال نهایى و سعادت اخروى انسان را رقم مىزند و انسان با هدفمندى گام برمىدارد.
الیصابات به جهت تردید که شاید وعده الهى تحقق نیابد، در اوج خوف و خشیت است، اما با ایمان راسخ خویش، قضا و قدر را با رجاءمندى بر مىگزیند، و به ناکامان و ناامیدان در زندگى نوید کامروایى و کامجوئى مىدهد.
دو نور خوف و رجاء شکوفا کنندهى معرفت و معنویتند که به واسطهى آن دو نور، آینه درون صفا و جلا مىیابد، و دلى که به نور معرفت و ایمان روشن شود، جایگاه خداست، و تجلىگاه معارف الهى.
بدین روست که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرماید: لاَ یَسْعَنى اَرضِى وَ سَمَائِى، بَلْ یَسْعَنى قَلْبُ عَبْدِى الْمُؤْمِن36؛
«من [که خداوندم] در آسمان و زمین مىنگنجم، ولى در دل بنده مؤمن همى گنجم».
مولانا این حدیث نغز را چه شیوا به نظم درآورده است:
گفت پیغمبر که حق فرموده است ***من نگنجم در خم بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیز ***من نگنجم این یقیندان اى عزیز
در دل مؤمن بگنجم اى عجب ***گر مرا جویى در آن دلها طلب37
پس با تحقق وعده الهى، دل با ایمان و باورمند الیصابات، سکینه و آرامشى ژرف یافت.
معناى تواضع
«مفهوم تواضع آن است که انسان در مقایسه با دیگران براى خویش امتیاز و برترى قائل نشود. وجود چنین حالتى در فرد باعث مىشود که دیگران را بزرگ و گرامى بدارد.»38
خداوند حکیم در قرآن کریم در خصوص تواضع و فروتنى بندگان مؤمن مىفرماید:
وَ عِبَادُالرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشَوْنَ عَلَى الْاَرضِ هَوْناً وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً39؛
«و بندگان خداى رحمان کسانىاند که روى زمین به نرمى گام برمىدارند، و آنگاه که نادانان ایشان را خطاب کنند، به ملایمت پاسخ مىدهند.» امام جعفرصادق علیهالسلام فرمود:
«خداوند به موسى علیهالسلام وحى کرد: اى موسى، آیا مىدانى چرا از میان همه آفریدگانم تو را براى سخن گفتن با خود برگزیدم؟ موسى عرض کرد: پروردگارا، علّت آن چه بود؟ خداوند پاسخ داد: اى موسى، من در میان بندگانم کسى را از تو فروتنتر در برابر خود ندیدم. اى موسى، تو چون نماز مىگزارى گونه خویش بر خاک مىنهى».40
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به یاران خود فرمود: «چه شده است که حلاوت عبادت را در شما نمىبینم؟ پرسیدند: شیرینى عبادت چیست؟ فرمود: فروتنى».41
1. شخص فروتن به نشستن در پایین مجلس رضایت مىدهد؛42
2. فرد متواضع در سلام کردن از دیگران پیشى مىگیرد؛43
3. از مجادله خوددارى مىنماید، اگر چه حق با او باشد؛44
4. دوست ندارد که او را به پرهیزگارى بستایند.45
«کبر و تکبّر، تفاخر، عصبیت، بغى و سرکشى و ذلّت».46
«واژه فوق، کم و بیش، متلازم با خوف و خشیت است. خشوع به معنى دلشکستگى است، حالت انعطافپذیرى دل را نشان مىدهد و در برابر قساوت است که حالت سنگدلى و عدم تأثر دل را گویند».47
خداوند در قرآن کریم مىفرماید:
اَلَمْ یَأنِ لِلَّذیِنَ آمَنُوا اَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ مَا نَزَلَ مِناَلْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذیِنَ أوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهمُ الْاَمَدَ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ48؛
«آیا هنگام آن نشده است براى کسانى که ایمان دارند، دلهاشان در برابر یاد خدا و آنچه از حق فرود آمده بشکند و متأثر شود و نباشد چون کسانىکه قبلاً کتاب به ایشان داده شد؛ با پس مدتها بدین منوال گذشت پس دلهاشان سخت و سنگ شد و بسیارى از ایشان فاسق و نابکارند.» آنچه از آیه شریفه مىآموزیم آن است که «خشوع و قساوت قلب دو فعل اختیارى انسانند.»
الف) خداوند خشوع را از صفات برجسته و نقطه امتیاز انسان دانسته، در ستایش انبیا مىفرماید:
«آنان در انجام کارهاى خیر شتاب مىکردند و با بیم و امید ما را مىخواندند و دربرابر ما خاشع بودند».49
ب) خداوند در مورد برپاکنندگان نماز به عنوان رمز صلابت و استوارى، بر صفت خشوعشان تکیه کرده، مىفرماید:
«و با [گرفتن] روزه و [خواندن] نماز [از خدا] کمک خواهید و آن [نماز] سنگین و گران خواهد بود جز بر خاشعان».50
ج) خداوند رحمان در آیه دیگرى خشوع در نماز را نشانه ایمان و سرچشمه رستگارى مىداند، و مىفرماید:
قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ اَلَّذیِنَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ51؛
«حقا که مؤمنان رستگار شدند؛ آن کسانىکه در نمازشان خاشعند.»
د) دستهاى از آیات سخن از تأثیر وحى بر مؤمنان مىگویند و اینکه لرزه بر اندام دلهاى مستعد مىاندازد، سپس پوستها و دلهاشان در برابر یاد خدا نرم مىشود.52
ر) برخى آیات الهى براى خاشعان نشانهاى دیگرى چون به خاک افتادن و ناله و انابه کردن نسبت به ساحت قدس ربوبى را بیان نموده، مىفرماید:
وَ اذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ ءَایَاتُ الرَّحْمَانِ خَرُّوا سُجِّداً وَ بُکِیّاً53؛
«و هرگاه که آیات ما بر آنان خوانده شود با گریه و سجدهکنان به خاک افتند».
و نیز مىفرماید:
وَ یَخِرُّونَ لِلْاَذقَان یَبْکُونَ وَیَزِیدَهُمْ خُشُوعاً54؛
«با چانه به خاک درافتند و گریه کنند و خشوعشان را بیفزاید».
وَ لاَتَمْشِ فِى الاَرضِ مَرَحاً اِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً55؛
«در زمین به تکبّر راه مرو، که نه زمین را مىتوانى شکافت و نه در بلندى به کوهها خواهى رسید.»
کسب فضایل هنگامى میسر است که آدمى از رذایل و آنچه در مقوله رجس و پلیدى است دورى کند؛ اینجاست که:
عبادت مخلصانه با خضوع و خشوع قلبى مایه سلامت و صلابت است.
پس تضرّع و استکانت56 به ساحت قدس بارى تعالى شرط عبودیّت به پیشگاه عزّ ربوبى است، که از زکریّاى نبى و الیصابات به ظهور درآمد، به قول شاعر و عارف نامى جامى:
نواى دلبرى با خویش ساختن و ***قمار عاشقى با خویش باختن است!
آنچه در اهداف تربیتى داستان الیصابات آمده، بیانگر آن است که الگو و اسوه شدن، شرایط و لوازمى دارد که باید خردمندانه بدان ملتزم گشت.
احسان و نیکى به دیگران، پروردگار را با بیم و امید خواندن و با خضوع و خشوع تابع محض اوامر الهى بودن از باورهاى دیرینه احکام تربیتى قاموس شریعت است.
در کتاب مقدس عهد جدید آمده است:
«زکریّا و الیزابت (الیصابات) هر دو در نظر خدا بسیار درستکار بودند و با جان و دل تمام احکام الهى را به جا مىآوردند».57
بنابراین درستکارى و درستکردارى در احکام الهى امورى فطرى در انسانهاست، که تمییز بین سره از ناسره را براى آدمیان آسان مىکند.
در این داستان درس صلابت و استوارى را از زن خاشعى مىآموزیم که در نهایت حیرانى و حرمانى قرار دارد، اما با امداد و مدد غیبى حضرت حق (... عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ58) احیا و امیدوار مىشود.
* ـ عضو هیأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى سارى
1. آل عمران/ 38: هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لى من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء؛
«چون زکریا کرامت مریم دید، عرض کرد پروردگارا مرا به لطف خویش فرزندانى پاک سرشت عطا فرما که همانا تویى مستجاب کننده دعا.»
2. آل عمران/39: فنادته الملائکه و هو قائم یصلى فى المحراب ان اللّه یبشرک بیحیى مصدقاً بکلمه من اللّه و سیّداً و حصوراً و نبیاً من الصالحین؛
«پس فرشتگان زکریا را ندا کردند هنگامى که او در محراب به نماز ایستاده بود که «اى زکریا» خدایت به ولایت یحیى مژده مىدهد، در حالىکه او به نبوّت عیسى کلمه خدا گواهى دهد و خود در راه خدا پیشوا و پارسا و پیامبرى از شایستگان است».
3. مریم/7: یا زکریا انا نبشرک بغلام اسمه یحیى لم نجعل له من قبل سمیا؛
«اى زکریا ما تو را به فرزندى بشارت مىدهیم که نامش یحیى است و پیش از او همنامى برایش قرار ندادهایم.»
4. حجرات /13.
5. نساء /34.
6. نور /30 و 31.
7. باباطاهر همدانى، دیوان.
8. سلمان ساوجى، دیوان اشعار.
9. تحریم /5.
10. اعتصامى، پروین. دیوان اشعار، چاپ اول، تابستان 1380 انتشارات شباهنگ.
11. تحریم /10.
12. نساء /59.
13. استاد مصباح، محمدتقى. اخلاق در قرآن. ج اول، بخش اول، مبحث مفاهیم، چاپ اول، بهار1376.
14. بقره /177.
15. بقره /189.
16. استاد مصباح، همان.
17. بینه /7 و8.
18. توبه /18.
19. رعد /24 تا 21.
20. ملک /12.
21. نازعات /40.
22. انبیاء /49 و 48، یس /11، طه /3-1، نازعات /45، اعلى /11 و9.
23. مؤمنون /61-57.
24. احزاب /39 و 37، مائده /3، بقره /150، توبه /13.
25. نازعات /26 و 25، طه /77.
26. ابراهیم /14، نازعات /41 و 40، رحمن /46، انعام /15، یونس /15، زمر/13، مؤمن /33 و 32، اعراف /59، هود /26 و 3 و 84، رعد /21، نحل /51، اعراف /154، انبیاء /90 و 28، مؤمنون /57، انبیاء /49، شورا /18، معارج /27، انفال /2، حج /35، مؤمنون /60.
27. ترتیب موضوعات از اثر ارزشمند اخلاق در قرآن استاد مصباح استفاده گردید.
28. احزاب /21.
29. ممتحنه /6.
30. کهف /6.
31. عنکبوت /5.
32. یونس /7 و 8/11/15، فرقان /21، فرقان /21.
33. زمر /9، بقره /218.
34. عنکبوت /36، احزاب/21، نباء /27.
35. اصول کافى، ج2، ص 57 ج13.
36. احیاءالعلوم، ج3، ص 12، عوارف المعارف، ج2، ص 250، تمهیدات، ص24، 280، کاشفالاسرار، ص128، کشفالحقایق، ص 26-325.
37. مولوى، مثنوى، دفتر اول، ص70.
38. نراقى، محمدمهدى، جامعالسعادات، ج1، ص 358 و 359.
39. فرقان /63.
40. شیخ کلینى، کافى، ج2، ص 123، ح7.
41. ورام بن ابى فراس، تنبیه الخواطر، ج1، ص201.
42. کافى، ج2، ص 123، ح9.
43. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج75، ص 120، ح9.
44. همان، ص 118، ح3.
45. دیلمى و آذربایجانى، اخلاق اسلامى، انتشارات معارف اسلامى چاپ اول، پاییز 1379.
46. همان.
47. استاد مصباح، همان.
48. حدید /16.
49. انبیاء /90.
50. بقره /46.
51. مؤمنون /3 و2.
52. زمـر /23 و 22.
53. مریم /58.
54. الاسراء /109.
55. الاسراء /37.
56. به معناى کوچکى کردن و تذلل که اثرش گریه و زارى نمودن است. انعام /43 و 42، اعراف /94، مؤمنون /76، مائده /83 و 82.
57. لوقا (1) آیه 6 ص 959.
58. آل عمران /122. «مؤمنان تنها بر خدا توکل مىکنند.»